ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

عشق من و بابا

انار

امسال 2 بار تا حالا رفتيم ساوه براي انار خوردن كه خداييش هم امسال انارها خيلي خوب شده بود ، خيلي هم خوش گذشت ، دختر عمو فرحناز هم رو بروي خونه خاله اينها تو ساوه زمين خريده و كلي راجعبش صحبت كرد و من هم مشتاق شدم و كنار زمين اونو من خريدم كه اگه خدا بخواد مي خوام درستش كنم تا ت وقتي بزرگ شدي بري اونجا اسب سواري ( اخه مي خوام برات اسب بخرم ) در ضمن اونجا به خونه چند‌تا از خاله‌ها ، عمه اقدس ، دختر خاله ها و پسر خاله ها و بچه هاي عمه نزديك هست و تنها نمي مونيم ، راستي توي زمينهاي ساوه انار ، انگور ، انجير ، طالبي ، خربزه ، گوجه سبز ، بادام ، گوجه ، بادمجان و كدو به عمل مي آد و من مي خوام همه رو برات بكارم بعلاوه سبزي خوردن ، امي...
18 بهمن 1391

دلتنگم

در ياد مني حاجت باغ و چمنم نيست جايي كه تو باشي خبر از خويشتنم نيست اشكم كه به دنبال تو آواره‌ي شوقم ياراي سفر با تو و راي وطنم نيست اين لحظه چو باران فرو ريخته از برگ صد گونه سخن هست و مجال سخنم نيست بدرود تو را ، انجمني گرد تو جمع اند بيرون ز خودم راه را در آن انجمنم نيست دل مي تپدم باز درين لحظه ديدار ديدار ، چه ديدار؟ كه جان در بدنم نيست بدرود و سفر خوش به تو آنجايي كه رهايي ست من بسته دامم ره بيرون شدنم نيست در ساحل آن شهر تو خوش زي كه من اينجا راهي بجز از سوختن و ساختنم نيست   راستي عكس بالا مربوط به نامزدي رضا پسر عموي من است    ...
18 بهمن 1391

جشن قبولي دانشگاه

چند وقت پيش ما با همه عموهات و عمه هات رفتيم خونه عمو رسول و زن عمو مريمت براي اينكه قبول شدن محسن توي دانشگاه رو تبريك بگيم و كادوشو بديم ، شما هم از اينكه به قول خودت رفته بودي ددر خيلي خوشحال بودي و مي خنديدي و بازي مي كردي ، اونجا هم خيلي خوش گذشت و همه چي خوب بود اينم 2 تا عكس از دختر قشنگم ...
18 بهمن 1391
1